متوکل عباسى 17 مرتبه قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرد، باز به صورت اول برگشت.
طبق روایتى ، دیزج ملعون قبر مطهر را بشکافت و بوریاى تازه اى که بنى اسد هنگام دفن آورده بودند دید که هنوز باقى است و جسد مطهر بر روى آن است . اما به متوکل نوشت : قبر را نبش نمودم چیزى نیافتم.
همه اراضى کربلا را آب بست و زراعت نمود گاهى آب نمی رفت و گاهى گاو هایى که به جهت شخم و شیار بسته بودند پیش نمى رفتند. و گاهى قبر مطهر در آسمان و زمین معلق شد و گاهى تیرهاى غیبى و بیل داران مى رسید و لکن موافق آیه مبارکه : حکمه بالغه فما تغن النذر. (سوره قمر، آیه 5)
دست از این کار برنداشت و بر بغض و کینه متوکل افزوده مى گشت. (709)
هشام بن محمد گوید: وقتى آب به قبر امام حسین علیه السلام بستند بعد از چهل روز آب فرو نشست و اثرى از قبر باقى نماند. در این هنگام بادیه نشینى از قبیله بنى اسد آمد و از خاک زمین مشت مشت بر مى داشت و مى بویید تا به قبر حسین علیه السلام رسید. شروع کرد به گریه کردن و گفت : پدر و مادرم فداى تو باد، در حال حیات چقدر خوشبو بودى و بعد از مرگت تربتت خوشبو است. آنگاه گریه کرد و این بیت را سرود :
ارادوا لیخفوا قبره عن عداوه
وطیب تراب القبر دل على القبر
از دشمنى خواستند که قبرش را پنهان کنند و حال آن که بوى خوش تربتش راهنماى مزارش گردید. (710)
هارون از قبر امام حسین علیه السلام واهمه دارد :
محدث قمى از مناقب و کامل التواریخ و ارشاد القلوب و امالى طوسى و کامل الزیاره و اربعین فاضل قمى نقل کرده است :
در ایام خلافت هارون الرشید، زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام در میان شیعه و سنى شایع شد چنان که بر اساس نقل کامل الزیاره حتى زنان همیشه به زیارت آن قبر شریف مى رفتند. (مقصود از زیارت زنان ، امنیت بود به حدی که زنان نیز می توانستند زیارت کنن.)
بر پایه روایتى ، کثرت جمعیت سبب ترس هارون الرشید شد که مبادا مردم به اولاد امیرالمومنین علیه السلام رغبت کنند و خلافت از عباسیان به علویان منتقل شود. از این رو حکم کرد موسى بن عیسى عباسى را که والى کوفه بود به خراب کردن قبر سیدالشهدا علیه السلام و عمارت اطارف آن و کشیت و زرع در آن زمین.
او هم مردى را مامور این کار کرد که نامش موسى بن عبدالملک بود و تمام عمارت و بنیان قبه شریف را خراب کرد و تمام زمین حائر را شخم زد و زراعت کرد و مقصود محو اثر قبر بود. درخت سدرى نزدیک قبر شریف بود که علامت بود. آن درخت را نیز از ریشه در آوردند که بعد از آن هم کسى نتواند قبر را بشناسد. چون این خبر به جریر بن عبدالحمید رسید تکبیر گفت و تعجب نمود. زیرا حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله معروف بود که سه مرتبه فرموده بود لعن الله قاطع السدره و گفت : الان معناى حدیث را فهمیدم. (711)
|